مبارزات امام كاظم(علیه السلام)
مبارزات امام كاظم(علیه السلام)
مبارزات امام كاظم(علیه السلام)
نويسنده:عباس كوثرى
آنچه پيشوايان الهى را از ديگران ممتاز ساخته، گستره وجودى و جامعيت ارزشهاىانسانى آنان است. زمانى آنان را در هالهاى از عشق دلدار، و دلى بىتاب از حبيار مىبينى كه زمزمههاى روحنواز آنان طبيعت را ميهمان ملكوت و همنواى خلوت انسساخته است. به تعبير قرآن كريم كوهها و مرغان را بآهنگ «تسبيح و نغمه تنزيه»مسخر داود گردانيديم.و ديگر بار آنها را مبارزى خستگىناپذير مىيابى كهفريادشان ملتى را حيات و زندگى بخشيده و نامردمىها را به تحقير كشانده است واين در حالى است كه دستان پر مهر و عاطفهاش جهانى از شكوفههاى اميد و رحمت رابه درماندگان و بيچارگان هديه مىكند و خود چهار تكبير بر همه آنچه دنيايى استزده و زاهدانهترين زندگى را براى خويش برگزيده است.
كاظم آل محمد(علیه السلام) ستارهاى از اين منظومه است كه درخشش وجوديش انعكاس فضيلتهاىهمه نيكسيرتان تاريخ مىباشد. سجدههاى طولانى و چشمان بارانىاش، از عشقى پايدارو ايمانى عميق به ساحت قدس ربوبى حكايت مىكند چنانكه در زيارت آن بزرگوارمىخوانيم: «حليف السجده الطويله و الدموع الغريزه»; زندگىاش با سجدههاىطولانى و چشمان اشكبار همراه بود.
جهانى از شكوفه و حماسه را در صحنه جهاد متجلى ساخته و بىاعتنا به قدرتمندانخودخواه، معجزه ايمان و دين را فرا راه حقجويان قرار داده است ابعاد وجودىآن بزرگوار داستانى زيبا و شنيدنى دارد كه در چشماندازهاى محدود انسانهاىمعمولى قرار نمىگيرد آنچه وظيفه است اينكه ساحلنشين درياى وجودىاش گرديم شايدنسيم صبحگاهى به قلب نوازشى دهد و به پيامى آشنا، جان را طراوتى تازه بخشد.
راستاى همين وظيفه بخشى از مبارزات سياسى آن حضرت را مورد مطالعه قرار مىدهيمو آرمان تشكيل حكومت اسلامى را كه در سيره عملى حضرتش جلوهاى حماسى و دلانگيزيافته استبه نظاره مىنشينيم و ظهور اين جلوه را در پنج محور يادآور مىشويم:
الف تجلى آرمان حكومت اسلامى در مناظره با هارون
امام موسى ابنجعفر(ع)مناظرات گوناگونى با هارون الرشيد خليفه عباسى داشتهاند كه در قسمتى از آن طردحكومت هارونى و آرمان تشكيل حكومت الهى به رهبرى امامان معصوم به صراحتبيانشده است. در تاريخ مىخوانيم: روزى هارون به امام كاظم مىگويد كه مرزهاى فدك رامعلوم كن تا آن را به تو برگردانم. امام(علیه السلام) از جواب امتناع مىكند. هارونپيوسته اصرار مىورزد. امام(علیه السلام) مىفرمايد: من آن را جز با حدود واقعىاش نخواهمگرفت. هارون كه به اصرار خواستار تعيين حدود مىشود. امام مىفرمايد: اگر منحدود آن را باز گويم مسلما موافقت نخواهى كرد. هارون سوگند ياد مىكند كه درصورت تعيين حدود آن را برمىگردانم.
امام(علیه السلام) فرمود: اما حد اول آن سرزمين عدن است. در اين هنگام هارون چهرهاشدگرگون گشت و با شگفتى گفت: ادامه بده. امام(علیه السلام) فرمود: و حد دوم آن سمرقنداست. براى بار دوم ناراحتى هارون بيشتر گشت. امام فرمود و حد سوم آن آفريقا.
در حالى كه صورت هارون از شدت ناراحتى سياه شده بود، حضرت فرمود: و حد چهارمآن سواحل درياى خزر و ارمنستان. حضرت حدود كشور اسلامى كه آن روز، هارون برآن حكومت داشتبيان كرد .
هارون گفت: فلم يبق لنا شىء فتحول الى مجلسى: پس چيزى براى ما باقى نماندبرخيز جاى من بنشين. امام فرمود: من به تو گفتم، اگر حدود آن را تعيين كنم;هرگز آن را نخواهى داد.
سالى در سفر مكه هنگامى كه هارون امام را در كنار كعبه مىبيند به حضرت مىگويد:
تو هستى كه مردم پنهانى با تو بيعت كرده تو را به پيشوايى برمىگزينند؟ امامفرمود: «انا امام القلوب و انت امام الجسوم»; من بر دلها و قلبهاى مردمحكومت مىكنم و تو بر تنها و بدنها و بر همين مطلب تاكيد دارد آنچه را كهمرحوم مجلسى نقل مىكند روزى امام در كاخ هارون با او روبرو شد.
هارون از حضرت مىپرسد اين خانه چگونه است. حضرت در پاسخ مىفرمايد: «هذادارالفاسقين»: اين خانه فاسقان است و سپس اين آيه شريفه را تلاوت مىكند: بهزودى دور خواهم نمود از آيات خود آنها را كه به ناحق در زمين دعوى بزرگى كنندكه هر نشانه از نشانههاى الهى را ببينند بدان ايمان نياورند و اگر راه هدايترا بينند آن را نمىپيمايند برعكس اگر گمراهى را مشاهده كنند آن را پيش گيرند واين بدان جهت است كه آيات الهى را دروغ مىپندارند و از آن غفلت مىورزند.
هارون مىگويد: پس اين خانه از كيست؟
امام پاسخ مىدهد: براى شيعيان ما سبب آرامش و براى دشمنان ما آزمايش است. سپسهارون مىگويد: فما بال صاحب الدار لا ياخذها قال اخذت منه عامره و لا ياخدهاالا معموره: پس چرا صاحب خانه آن را پس نمىگيرد.
حضرت فرمود: موقعى اين خانه از او گرفته شده است كه آباد بوده است و زمانى آنرا پس خواهد گرفت كه آباد شده باشد بدين معنا كه آن را زمانى تحويل خواهيمگرفت كه آبادانى آن ممكن باشد و هنوز زمان آن فرا نرسيده است و همين عامل اصلىنگرانى هارون از آن حضرت بود كه در جلسات خصوصى از آن پرده برمىداشت.
چنانكه در پاسخ فرزندش مامون كه مىپرسد چرا از كمك مالى كه براى امام متعهدشده بود دريغ مىورزد. مىگويد به خاطر اينكه از موسى ابنجعفر بر حكومتخويش بيمدارم.
و آنچه كه اين رويارويى را بيشتر روشن مىكند جريانى است كه نويسنده كتاباحتجاج نقل مىكند: «چون هارون به مدينه وارد شد به همراه مردم متوجه قبر رسولگرامى اسلام شد. روبروى قبر رسول الله قرار گرفت و به قصد فخر و مباهات گفت:
السلام عليك يابن عم; سلام بر تو اى پسرعمو، در اين هنگام موسى بنجعفر(علیه السلام) نزديكقبر آمد و فرمود: السلام عليك يا رسولالله، السلام عليك يا ابه; سلام بر تو اىرسول خدا و سلام بر تو اى پدر. در اين هنگام چهره هارون دگرگون گشت و خشم درچهرهاش نمايان گشت.» به اين ترتيب امام(علیه السلام) آنچه را كه هارون مىخواستبدانوسيله خود را شايسته خلافت قلمداد كند از بين برد و دليل شايستگى خويش دانست.
و مرتبه ديگر بدو فرمود: خداوند اوليائى در ميان ستمگران دارد كه به وسيلهآنان از بندگان نيك خود حمايت مىكند و تو از اولياء خدايى.
كار على بنيقطين در چهار جهت متمركز بود:
مرحوم مجلسى مىنويسد زمانى كه قيامشهيد حسين فخ سركوب شد سرهاى آنان به همراه عدهاى اسير براى موسى فرزند مهدىاز خلفاى بنىعباس فرستاده شد. او دستور داد كه اسرا كشته شوند و از ديگرعلويين سخن به ميان آورد تا اينكه به نام امام موسى بنجعفر(علیه السلام) رسيد با خشمزياد اظهار داشت كه حسين به دستور او قيام كرده است زيرا او وصى اين خانداناست. خدا مرا بكشد اگر او را زنده نگه دارم در اين زمان بود كه على بنيقطينجريان را به صورت مكتوب به حضور امام تقديم داشت و آن حضرت را از اين تصميم باخبر نمود. امام عدهاى از شيعيان و اهل بيتخود را احضار نمودند و در اين بارهبا آنان به گفتگو پرداختند. آنان پيشنهاد نمودند كه حضرت خود را براى مدتىمخفى نمايد كه حضرت بدانان بشارت مرگ «موسى» خليفه عباسى را داد.
مرحوم كشى در رجال خود مىنويسد: على بنيقطيننامهها و اموال فراوانى را توسط دو نفر از معتمدين خويش براى امام ارسال داشتقرار ملاقات در بيرون مدينه در محلى به نام «بطن الرمه» بود. امام شخصا طبققرار در آن مكان حضور يافت و اموال را از آنان تحويل گرفت. سپس نامههايى ازآستين خود بيرون آورد و فرمود اينها جواب نامههاى همراه شماست. آن دو نفر ازآن حضرت خواستند كه زاد و توشه راه آنان اندك است نيازمند زاد راه بيشترىهستند. حضرت نگاهى به توشه آنان نمود و فرمود: شما را كافى استبرگرديد. مننماز صبح را در مسجد النبى(ص) با مردم خواندهام براى نماز ظهر بايد خود رابدانجا برسانم. اين داستان علاوه بر اينكه بيانگر رابطه على بنيقطين و پشتيبانىمالى از امام(علیه السلام) مىباشد حكايت از تدبير سياسى عميق و تشكيلات سازمان يافته بينامام و على بنيقطين نيز دارد.
على بنيقطين جهت كمك مالى به شيعيان و حمايت از آنانهر ساله عدهاى را از طرف خود به حج مىفرستاد و به اين بهانه، پولهاى زيادى بهآنها مىپرداخت. مرحوم قمى از قول يونس مىنويسد كه در يكى از سالها براى علىبنيقطين 150 حجگزار برشمردند و در مواردى كه شيعيان مىبايست ماليات بپردازندبه ظاهر از آنها مىگرفت ولى در پنهان به آنان مسترد مىداشت.
روايات بسيارى در فضيلت اين بزرگمرد نقل شده است از آن جمله اينكه پيامبر(ص)به هنگام عبور از سرزمين فخ فرمود: جبرئيل بر من نازل شد و گفت اى محمد مردىاز خاندان تو در اين سرزمين شهيد خواهد گشت و شهيد با او ثواب دو شهيد راخواهد برد.
و از امام صادق(علیه السلام) نيز نقل شده است كه به هنگام رسيدن به سرزمين فخنمازگزاردند و در پاسخ به سؤال راوى كه آيا اين جزء اعمال حج است فرمود:
نه وليكن در اين سرزمين مردى از خاندان من به همراه عدهاى شهيد خواهد شد كهارواح ايشان بر اجساد آنان به سوى بهشت پيشى خواهد گرفت.
اين بزرگوار كه از ستم و فشار روحى توسط فرماندار مدينه براى علويين به ستوهآمد و دستبه قيام مسلحانه زد و اين جريان در زمانى بود كه خليفه ستمگربنىعباس به نام «هادى» حكومت مىكرد. قرار شد شبانگاهان قبل از اذان صبح حركتآغاز شود. حسين كه رهبرى قيام را عهدهدار بود به خدمت امام موسى(علیه السلام) رسيد. حضرتتوصيههايى به اين شرح برايش بيان نمود: انك مقتول فاجد الضراب فان القوم فساقيظهرون ايمانا و يضمرون نفاقا و شكا فانالله و انا اليه راجعون: تو شهيد خواهىشد ضربهها را نيكو بزن و نهايت تلاش خود را بنما، اين مردم فاسق هستند به ظاهرايمان دارند و در باطن خود نفاق و شك را پنهان مىدارند همه ما مملوك خداييم وبه سوى او بازمىگرديم. آنچه تاييد و حمايت امام را از اين نهضتبيشتر بيانمىدارد جملاتى است كه حضرت بعد از شهادت حسين رهبر قيام فخ بيان داشته استفرمود: به خدا قسم كه حسين در حالى از دنيا رفت كه مسلمان و نيكوكار و روزهدارو امركننده به معروف و ناهى از منكر بود در خاندانش همانند نداشت.
هادى خليفه عباسى پس از قيام حسين گفت: والله ما خرج حسين الا عن امره و لااتبع الا محبته لانه صاحب الوصيه فى اهل هذا البيت قتلنى الله ان ابقيت عليه:
به خدا سوگند كه حسين به دستور موسى بنجعفر قيام نمود و دنبال نكرد مگر آنچهرا كه او دوست داشت زيرا او وصى اين خاندان استخدا مرا بكشد اگر او را زندهنگه دارم. و بالاخره پنجمين جلوه مبارزاتى حضرت امام موسى بنجعفر را مىتوان درزندانهاى طولانى آن بزرگوار ديد كه خود نشانه جاودانه از فرهنگ مبارزاتى آنامام همام مىباشد و همواره شكوه و عظمت مرزبانان حماسه جاويد را فرا راهحقجويان قرار مىدهد و لازم است كه در نوشتارى مستقل مورد بحث قرار گيرد. دراينجا جملاتى از زيارتنامه حضرت را يادآور مىشويم كه مىفرمايد:
السلام على المعذب فى قعر السجون و ظلم المطامير ذى الساق المرضوض: سلام و درودالهى بر موسى بنجعفر آنكه گرفتار شكنجه زندانهاى تاريك بود و با پاهايى مجروحاز اين جهان رختبربست.
منبع: ماهنامه كوثر
كاظم آل محمد(علیه السلام) ستارهاى از اين منظومه است كه درخشش وجوديش انعكاس فضيلتهاىهمه نيكسيرتان تاريخ مىباشد. سجدههاى طولانى و چشمان بارانىاش، از عشقى پايدارو ايمانى عميق به ساحت قدس ربوبى حكايت مىكند چنانكه در زيارت آن بزرگوارمىخوانيم: «حليف السجده الطويله و الدموع الغريزه»; زندگىاش با سجدههاىطولانى و چشمان اشكبار همراه بود.
جهانى از شكوفه و حماسه را در صحنه جهاد متجلى ساخته و بىاعتنا به قدرتمندانخودخواه، معجزه ايمان و دين را فرا راه حقجويان قرار داده است ابعاد وجودىآن بزرگوار داستانى زيبا و شنيدنى دارد كه در چشماندازهاى محدود انسانهاىمعمولى قرار نمىگيرد آنچه وظيفه است اينكه ساحلنشين درياى وجودىاش گرديم شايدنسيم صبحگاهى به قلب نوازشى دهد و به پيامى آشنا، جان را طراوتى تازه بخشد.
راستاى همين وظيفه بخشى از مبارزات سياسى آن حضرت را مورد مطالعه قرار مىدهيمو آرمان تشكيل حكومت اسلامى را كه در سيره عملى حضرتش جلوهاى حماسى و دلانگيزيافته استبه نظاره مىنشينيم و ظهور اين جلوه را در پنج محور يادآور مىشويم:
الف تجلى آرمان حكومت اسلامى در مناظره با هارون
امام موسى ابنجعفر(ع)مناظرات گوناگونى با هارون الرشيد خليفه عباسى داشتهاند كه در قسمتى از آن طردحكومت هارونى و آرمان تشكيل حكومت الهى به رهبرى امامان معصوم به صراحتبيانشده است. در تاريخ مىخوانيم: روزى هارون به امام كاظم مىگويد كه مرزهاى فدك رامعلوم كن تا آن را به تو برگردانم. امام(علیه السلام) از جواب امتناع مىكند. هارونپيوسته اصرار مىورزد. امام(علیه السلام) مىفرمايد: من آن را جز با حدود واقعىاش نخواهمگرفت. هارون كه به اصرار خواستار تعيين حدود مىشود. امام مىفرمايد: اگر منحدود آن را باز گويم مسلما موافقت نخواهى كرد. هارون سوگند ياد مىكند كه درصورت تعيين حدود آن را برمىگردانم.
امام(علیه السلام) فرمود: اما حد اول آن سرزمين عدن است. در اين هنگام هارون چهرهاشدگرگون گشت و با شگفتى گفت: ادامه بده. امام(علیه السلام) فرمود: و حد دوم آن سمرقنداست. براى بار دوم ناراحتى هارون بيشتر گشت. امام فرمود و حد سوم آن آفريقا.
در حالى كه صورت هارون از شدت ناراحتى سياه شده بود، حضرت فرمود: و حد چهارمآن سواحل درياى خزر و ارمنستان. حضرت حدود كشور اسلامى كه آن روز، هارون برآن حكومت داشتبيان كرد .
هارون گفت: فلم يبق لنا شىء فتحول الى مجلسى: پس چيزى براى ما باقى نماندبرخيز جاى من بنشين. امام فرمود: من به تو گفتم، اگر حدود آن را تعيين كنم;هرگز آن را نخواهى داد.
سالى در سفر مكه هنگامى كه هارون امام را در كنار كعبه مىبيند به حضرت مىگويد:
تو هستى كه مردم پنهانى با تو بيعت كرده تو را به پيشوايى برمىگزينند؟ امامفرمود: «انا امام القلوب و انت امام الجسوم»; من بر دلها و قلبهاى مردمحكومت مىكنم و تو بر تنها و بدنها و بر همين مطلب تاكيد دارد آنچه را كهمرحوم مجلسى نقل مىكند روزى امام در كاخ هارون با او روبرو شد.
هارون از حضرت مىپرسد اين خانه چگونه است. حضرت در پاسخ مىفرمايد: «هذادارالفاسقين»: اين خانه فاسقان است و سپس اين آيه شريفه را تلاوت مىكند: بهزودى دور خواهم نمود از آيات خود آنها را كه به ناحق در زمين دعوى بزرگى كنندكه هر نشانه از نشانههاى الهى را ببينند بدان ايمان نياورند و اگر راه هدايترا بينند آن را نمىپيمايند برعكس اگر گمراهى را مشاهده كنند آن را پيش گيرند واين بدان جهت است كه آيات الهى را دروغ مىپندارند و از آن غفلت مىورزند.
هارون مىگويد: پس اين خانه از كيست؟
امام پاسخ مىدهد: براى شيعيان ما سبب آرامش و براى دشمنان ما آزمايش است. سپسهارون مىگويد: فما بال صاحب الدار لا ياخذها قال اخذت منه عامره و لا ياخدهاالا معموره: پس چرا صاحب خانه آن را پس نمىگيرد.
حضرت فرمود: موقعى اين خانه از او گرفته شده است كه آباد بوده است و زمانى آنرا پس خواهد گرفت كه آباد شده باشد بدين معنا كه آن را زمانى تحويل خواهيمگرفت كه آبادانى آن ممكن باشد و هنوز زمان آن فرا نرسيده است و همين عامل اصلىنگرانى هارون از آن حضرت بود كه در جلسات خصوصى از آن پرده برمىداشت.
چنانكه در پاسخ فرزندش مامون كه مىپرسد چرا از كمك مالى كه براى امام متعهدشده بود دريغ مىورزد. مىگويد به خاطر اينكه از موسى ابنجعفر بر حكومتخويش بيمدارم.
طرد شعار بنىعباس بنىعباس
و آنچه كه اين رويارويى را بيشتر روشن مىكند جريانى است كه نويسنده كتاباحتجاج نقل مىكند: «چون هارون به مدينه وارد شد به همراه مردم متوجه قبر رسولگرامى اسلام شد. روبروى قبر رسول الله قرار گرفت و به قصد فخر و مباهات گفت:
السلام عليك يابن عم; سلام بر تو اى پسرعمو، در اين هنگام موسى بنجعفر(علیه السلام) نزديكقبر آمد و فرمود: السلام عليك يا رسولالله، السلام عليك يا ابه; سلام بر تو اىرسول خدا و سلام بر تو اى پدر. در اين هنگام چهره هارون دگرگون گشت و خشم درچهرهاش نمايان گشت.» به اين ترتيب امام(علیه السلام) آنچه را كه هارون مىخواستبدانوسيله خود را شايسته خلافت قلمداد كند از بين برد و دليل شايستگى خويش دانست.
نفوذ در درون نظام حكومت
و مرتبه ديگر بدو فرمود: خداوند اوليائى در ميان ستمگران دارد كه به وسيلهآنان از بندگان نيك خود حمايت مىكند و تو از اولياء خدايى.
كار على بنيقطين در چهار جهت متمركز بود:
مرحوم مجلسى مىنويسد زمانى كه قيامشهيد حسين فخ سركوب شد سرهاى آنان به همراه عدهاى اسير براى موسى فرزند مهدىاز خلفاى بنىعباس فرستاده شد. او دستور داد كه اسرا كشته شوند و از ديگرعلويين سخن به ميان آورد تا اينكه به نام امام موسى بنجعفر(علیه السلام) رسيد با خشمزياد اظهار داشت كه حسين به دستور او قيام كرده است زيرا او وصى اين خانداناست. خدا مرا بكشد اگر او را زنده نگه دارم در اين زمان بود كه على بنيقطينجريان را به صورت مكتوب به حضور امام تقديم داشت و آن حضرت را از اين تصميم باخبر نمود. امام عدهاى از شيعيان و اهل بيتخود را احضار نمودند و در اين بارهبا آنان به گفتگو پرداختند. آنان پيشنهاد نمودند كه حضرت خود را براى مدتىمخفى نمايد كه حضرت بدانان بشارت مرگ «موسى» خليفه عباسى را داد.
مرحوم كشى در رجال خود مىنويسد: على بنيقطيننامهها و اموال فراوانى را توسط دو نفر از معتمدين خويش براى امام ارسال داشتقرار ملاقات در بيرون مدينه در محلى به نام «بطن الرمه» بود. امام شخصا طبققرار در آن مكان حضور يافت و اموال را از آنان تحويل گرفت. سپس نامههايى ازآستين خود بيرون آورد و فرمود اينها جواب نامههاى همراه شماست. آن دو نفر ازآن حضرت خواستند كه زاد و توشه راه آنان اندك است نيازمند زاد راه بيشترىهستند. حضرت نگاهى به توشه آنان نمود و فرمود: شما را كافى استبرگرديد. مننماز صبح را در مسجد النبى(ص) با مردم خواندهام براى نماز ظهر بايد خود رابدانجا برسانم. اين داستان علاوه بر اينكه بيانگر رابطه على بنيقطين و پشتيبانىمالى از امام(علیه السلام) مىباشد حكايت از تدبير سياسى عميق و تشكيلات سازمان يافته بينامام و على بنيقطين نيز دارد.
على بنيقطين جهت كمك مالى به شيعيان و حمايت از آنانهر ساله عدهاى را از طرف خود به حج مىفرستاد و به اين بهانه، پولهاى زيادى بهآنها مىپرداخت. مرحوم قمى از قول يونس مىنويسد كه در يكى از سالها براى علىبنيقطين 150 حجگزار برشمردند و در مواردى كه شيعيان مىبايست ماليات بپردازندبه ظاهر از آنها مىگرفت ولى در پنهان به آنان مسترد مىداشت.
امام و حمايت از قيام شهيد فخ
روايات بسيارى در فضيلت اين بزرگمرد نقل شده است از آن جمله اينكه پيامبر(ص)به هنگام عبور از سرزمين فخ فرمود: جبرئيل بر من نازل شد و گفت اى محمد مردىاز خاندان تو در اين سرزمين شهيد خواهد گشت و شهيد با او ثواب دو شهيد راخواهد برد.
و از امام صادق(علیه السلام) نيز نقل شده است كه به هنگام رسيدن به سرزمين فخنمازگزاردند و در پاسخ به سؤال راوى كه آيا اين جزء اعمال حج است فرمود:
نه وليكن در اين سرزمين مردى از خاندان من به همراه عدهاى شهيد خواهد شد كهارواح ايشان بر اجساد آنان به سوى بهشت پيشى خواهد گرفت.
اين بزرگوار كه از ستم و فشار روحى توسط فرماندار مدينه براى علويين به ستوهآمد و دستبه قيام مسلحانه زد و اين جريان در زمانى بود كه خليفه ستمگربنىعباس به نام «هادى» حكومت مىكرد. قرار شد شبانگاهان قبل از اذان صبح حركتآغاز شود. حسين كه رهبرى قيام را عهدهدار بود به خدمت امام موسى(علیه السلام) رسيد. حضرتتوصيههايى به اين شرح برايش بيان نمود: انك مقتول فاجد الضراب فان القوم فساقيظهرون ايمانا و يضمرون نفاقا و شكا فانالله و انا اليه راجعون: تو شهيد خواهىشد ضربهها را نيكو بزن و نهايت تلاش خود را بنما، اين مردم فاسق هستند به ظاهرايمان دارند و در باطن خود نفاق و شك را پنهان مىدارند همه ما مملوك خداييم وبه سوى او بازمىگرديم. آنچه تاييد و حمايت امام را از اين نهضتبيشتر بيانمىدارد جملاتى است كه حضرت بعد از شهادت حسين رهبر قيام فخ بيان داشته استفرمود: به خدا قسم كه حسين در حالى از دنيا رفت كه مسلمان و نيكوكار و روزهدارو امركننده به معروف و ناهى از منكر بود در خاندانش همانند نداشت.
هادى خليفه عباسى پس از قيام حسين گفت: والله ما خرج حسين الا عن امره و لااتبع الا محبته لانه صاحب الوصيه فى اهل هذا البيت قتلنى الله ان ابقيت عليه:
به خدا سوگند كه حسين به دستور موسى بنجعفر قيام نمود و دنبال نكرد مگر آنچهرا كه او دوست داشت زيرا او وصى اين خاندان استخدا مرا بكشد اگر او را زندهنگه دارم. و بالاخره پنجمين جلوه مبارزاتى حضرت امام موسى بنجعفر را مىتوان درزندانهاى طولانى آن بزرگوار ديد كه خود نشانه جاودانه از فرهنگ مبارزاتى آنامام همام مىباشد و همواره شكوه و عظمت مرزبانان حماسه جاويد را فرا راهحقجويان قرار مىدهد و لازم است كه در نوشتارى مستقل مورد بحث قرار گيرد. دراينجا جملاتى از زيارتنامه حضرت را يادآور مىشويم كه مىفرمايد:
السلام على المعذب فى قعر السجون و ظلم المطامير ذى الساق المرضوض: سلام و درودالهى بر موسى بنجعفر آنكه گرفتار شكنجه زندانهاى تاريك بود و با پاهايى مجروحاز اين جهان رختبربست.
منبع: ماهنامه كوثر
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}