مبارزات امام كاظم(علیه السلام)

نويسنده:عباس كوثرى
آنچه پيشوايان الهى را از ديگران ممتاز ساخته، گستره وجودى و جامعيت ارزشهاى‏انسانى آنان است. زمانى آنان را در هاله‏اى از عشق دلدار، و دلى بى‏تاب از حب‏يار مى‏بينى كه زمزمه‏هاى روح‏نواز آنان طبيعت را ميهمان ملكوت و همنواى خلوت انس‏ساخته است. به تعبير قرآن كريم كوهها و مرغان را بآهنگ «تسبيح و نغمه تنزيه‏»مسخر داود گردانيديم.و ديگر بار آنها را مبارزى خستگى‏ناپذير مى‏يابى كه‏فريادشان ملتى را حيات و زندگى بخشيده و نامردمى‏ها را به تحقير كشانده است واين در حالى است كه دستان پر مهر و عاطفه‏اش جهانى از شكوفه‏هاى اميد و رحمت رابه درماندگان و بيچارگان هديه مى‏كند و خود چهار تكبير بر همه آنچه دنيايى است‏زده و زاهدانه‏ترين زندگى را براى خويش برگزيده است.
كاظم آل محمد(علیه السلام) ستاره‏اى از اين منظومه است كه درخشش وجوديش انعكاس فضيلتهاى‏همه نيك‏سيرتان تاريخ مى‏باشد. سجده‏هاى طولانى و چشمان بارانى‏اش، از عشقى پايدارو ايمانى عميق به ساحت قدس ربوبى حكايت مى‏كند چنانكه در زيارت آن بزرگوارمى‏خوانيم: «حليف السجده الطويله و الدموع الغريزه‏»; زندگى‏اش با سجده‏هاى‏طولانى و چشمان اشكبار همراه بود.
جهانى از شكوفه و حماسه را در صحنه جهاد متجلى ساخته و بى‏اعتنا به قدرتمندان‏خودخواه، معجزه ايمان و دين را فرا راه حق‏جويان قرار داده است ابعاد وجودى‏آن بزرگوار داستانى زيبا و شنيدنى دارد كه در چشم‏اندازهاى محدود انسانهاى‏معمولى قرار نمى‏گيرد آنچه وظيفه است اينكه ساحل‏نشين درياى وجودى‏اش گرديم شايدنسيم صبحگاهى به قلب نوازشى دهد و به پيامى آشنا، جان را طراوتى تازه بخشد.
راستاى همين وظيفه بخشى از مبارزات سياسى آن حضرت را مورد مطالعه قرار مى‏دهيم‏و آرمان تشكيل حكومت اسلامى را كه در سيره عملى حضرتش جلوه‏اى حماسى و دل‏انگيزيافته است‏به نظاره مى‏نشينيم و ظهور اين جلوه را در پنج محور يادآور مى‏شويم:
الف تجلى آرمان حكومت اسلامى در مناظره با هارون
امام موسى ابن‏جعفر(ع)مناظرات گوناگونى با هارون الرشيد خليفه عباسى داشته‏اند كه در قسمتى از آن طردحكومت هارونى و آرمان تشكيل حكومت الهى به رهبرى امامان معصوم به صراحت‏بيان‏شده است. در تاريخ مى‏خوانيم: روزى هارون به امام كاظم مى‏گويد كه مرزهاى فدك رامعلوم كن تا آن را به تو برگردانم. امام(علیه السلام) از جواب امتناع مى‏كند. هارون‏پيوسته اصرار مى‏ورزد. امام(علیه السلام) مى‏فرمايد: من آن را جز با حدود واقعى‏اش نخواهم‏گرفت. هارون كه به اصرار خواستار تعيين حدود مى‏شود. امام مى‏فرمايد: اگر من‏حدود آن را باز گويم مسلما موافقت نخواهى كرد. هارون سوگند ياد مى‏كند كه درصورت تعيين حدود آن را برمى‏گردانم.
امام(علیه السلام) فرمود: اما حد اول آن سرزمين عدن است. در اين هنگام هارون چهره‏اش‏دگرگون گشت و با شگفتى گفت: ادامه بده. امام(علیه السلام) فرمود: و حد دوم آن سمرقنداست. براى بار دوم ناراحتى هارون بيشتر گشت. امام فرمود و حد سوم آن آفريقا.
در حالى كه صورت هارون از شدت ناراحتى سياه شده بود، حضرت فرمود: و حد چهارم‏آن سواحل درياى خزر و ارمنستان. حضرت حدود كشور اسلامى كه آن روز، هارون برآن حكومت داشت‏بيان كرد .
هارون گفت: فلم يبق لنا شى‏ء فتحول الى مجلسى: پس چيزى براى ما باقى نماندبرخيز جاى من بنشين. امام فرمود: من به تو گفتم، اگر حدود آن را تعيين كنم;هرگز آن را نخواهى داد.
سالى در سفر مكه هنگامى كه هارون امام را در كنار كعبه مى‏بيند به حضرت مى‏گويد:
تو هستى كه مردم پنهانى با تو بيعت كرده تو را به پيشوايى برمى‏گزينند؟ امام‏فرمود: «انا امام القلوب و انت امام الجسوم‏»; من بر دل‏ها و قلب‏هاى مردم‏حكومت مى‏كنم و تو بر تن‏ها و بدن‏ها و بر همين مطلب تاكيد دارد آنچه را كه‏مرحوم مجلسى نقل مى‏كند روزى امام در كاخ هارون با او روبرو شد.
هارون از حضرت مى‏پرسد اين خانه چگونه است. حضرت در پاسخ مى‏فرمايد: «هذادارالفاسقين‏»: اين خانه فاسقان است و سپس اين آيه شريفه را تلاوت مى‏كند: به‏زودى دور خواهم نمود از آيات خود آنها را كه به ناحق در زمين دعوى بزرگى كنندكه هر نشانه از نشانه‏هاى الهى را ببينند بدان ايمان نياورند و اگر راه هدايت‏را بينند آن را نمى‏پيمايند برعكس اگر گمراهى را مشاهده كنند آن را پيش گيرند واين بدان جهت است كه آيات الهى را دروغ مى‏پندارند و از آن غفلت مى‏ورزند.
هارون مى‏گويد: پس اين خانه از كيست؟
امام پاسخ مى‏دهد: براى شيعيان ما سبب آرامش و براى دشمنان ما آزمايش است. سپس‏هارون مى‏گويد: فما بال صاحب الدار لا ياخذها قال اخذت منه عامره و لا ياخدهاالا معموره: پس چرا صاحب خانه آن را پس نمى‏گيرد.
حضرت فرمود: موقعى اين خانه از او گرفته شده است كه آباد بوده است و زمانى آن‏را پس خواهد گرفت كه آباد شده باشد بدين معنا كه آن را زمانى تحويل خواهيم‏گرفت كه آبادانى آن ممكن باشد و هنوز زمان آن فرا نرسيده است و همين عامل اصلى‏نگرانى هارون از آن حضرت بود كه در جلسات خصوصى از آن پرده برمى‏داشت.
چنانكه در پاسخ فرزندش مامون كه مى‏پرسد چرا از كمك مالى كه براى امام متعهدشده بود دريغ مى‏ورزد. مى‏گويد به خاطر اينكه از موسى ابن‏جعفر بر حكومت‏خويش بيم‏دارم.

طرد شعار بنى‏عباس بنى‏عباس

بر اساس انتساب به رسول گرامى اسلام به حكومت‏خويش‏مشروعيت مى‏بخشيدند. آن حضرت بر اساس همين انتساب و دليلهاى متقن قرآنى و شرعى‏اثبات نمود كه عترت پيامبر(ص) از اين جهت‏شايستگى بيشترى دارند زيرا كه آنهافرزند پيامبر(ص) محسوب مى‏شوند. در يكى از اين مباحثات، هارون مى‏پرسد چرا شماخود را فرزند پيامبر(ص) قلمداد مى‏كنيد در حالى كه شما فرزند دختر رسول خداهستيد و فرزند دختر را نمى‏توان در شمار فرزندان به حساب آورد. حضرت از هارون‏مى‏خواهد كه او را از جواب معذور دارد. هارون نمى‏پذيرد. حضرت آيه زير را تلاوت‏مى‏كند: «و من ذريته داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون و كذالك نجزى‏المحسنين و زكريا و يحيى و عيسى...» و مى‏فرمايد در اين آيه عيسى در شمارفرزندان نوح پيامبر(ص) آمده است‏با اينكه براى عيسى پدرى نبوده است و فقط ازناحيه مادرش مريم به نوح نسبت دارد ما نيز از فرزندان پيامبر(ص) هستيم از جهت‏مادرمان فاطمه(س).
و آنچه كه اين رويارويى را بيشتر روشن مى‏كند جريانى است كه نويسنده كتاب‏احتجاج نقل مى‏كند: «چون هارون به مدينه وارد شد به همراه مردم متوجه قبر رسول‏گرامى اسلام شد. روبروى قبر رسول الله قرار گرفت و به قصد فخر و مباهات گفت:
السلام عليك يابن عم; سلام بر تو اى پسرعمو، در اين هنگام موسى بن‏جعفر(علیه السلام) نزديك‏قبر آمد و فرمود: السلام عليك يا رسول‏الله، السلام عليك يا ابه; سلام بر تو اى‏رسول خدا و سلام بر تو اى پدر. در اين هنگام چهره هارون دگرگون گشت و خشم درچهره‏اش نمايان گشت.» به اين ترتيب امام(علیه السلام) آن‏چه را كه هارون مى‏خواست‏بدان‏وسيله خود را شايسته خلافت قلمداد كند از بين برد و دليل شايستگى خويش دانست.

نفوذ در درون نظام حكومت

امام موسى بن‏جعفر(علیه السلام) جهت‏سامان دادن به مبارزات‏سياسى و حمايت از نيروهاى شيعى برنامه‏اى تدارك ديد كه بر اساس آن نيروهاى فعال‏و مطمئن در مسووليتهاى كليدى حكومت قرار مى‏گرفتند كه يكى از اعضاى فعال آن على‏بن‏يقطين بود. على بن‏يقطين بارها از امام(علیه السلام) خواست كه اجازه دهد از مسووليتهاى‏خويش در حكومت‏بنى‏عباس كنار رود لكن امام(علیه السلام) بدان رضايت نداد و او را با كلمات‏زير دلگرم نمود كه شايد خداوند به وسيله تو شكسته احوالى‏ها را جبران و آتش‏فتنه مخالفان را از دوستان خويش دفع كند.
و مرتبه ديگر بدو فرمود: خداوند اوليائى در ميان ستمگران دارد كه به وسيله‏آنان از بندگان نيك خود حمايت مى‏كند و تو از اولياء خدايى.
كار على بن‏يقطين در چهار جهت متمركز بود:
مرحوم مجلسى مى‏نويسد زمانى كه قيام‏شهيد حسين فخ سركوب شد سرهاى آنان به همراه عده‏اى اسير براى موسى فرزند مهدى‏از خلفاى بنى‏عباس فرستاده شد. او دستور داد كه اسرا كشته شوند و از ديگرعلويين سخن به ميان آورد تا اينكه به نام امام موسى بن‏جعفر(علیه السلام) رسيد با خشم‏زياد اظهار داشت كه حسين به دستور او قيام كرده است زيرا او وصى اين خاندان‏است. خدا مرا بكشد اگر او را زنده نگه دارم در اين زمان بود كه على بن‏يقطين‏جريان را به صورت مكتوب به حضور امام تقديم داشت و آن حضرت را از اين تصميم باخبر نمود. امام عده‏اى از شيعيان و اهل بيت‏خود را احضار نمودند و در اين باره‏با آنان به گفتگو پرداختند. آنان پيشنهاد نمودند كه حضرت خود را براى مدتى‏مخفى نمايد كه حضرت بدانان بشارت مرگ «موسى‏» خليفه عباسى را داد.
مرحوم كشى در رجال خود مى‏نويسد: على بن‏يقطين‏نامه‏ها و اموال فراوانى را توسط دو نفر از معتمدين خويش براى امام ارسال داشت‏قرار ملاقات در بيرون مدينه در محلى به نام «بطن الرمه‏» بود. امام شخصا طبق‏قرار در آن مكان حضور يافت و اموال را از آنان تحويل گرفت. سپس نامه‏هايى ازآستين خود بيرون آورد و فرمود اينها جواب نامه‏هاى همراه شماست. آن دو نفر ازآن حضرت خواستند كه زاد و توشه راه آنان اندك است نيازمند زاد راه بيشترى‏هستند. حضرت نگاهى به توشه آنان نمود و فرمود: شما را كافى است‏برگرديد. من‏نماز صبح را در مسجد النبى(ص) با مردم خوانده‏ام براى نماز ظهر بايد خود رابدانجا برسانم. اين داستان علاوه بر اينكه بيانگر رابطه على بن‏يقطين و پشتيبانى‏مالى از امام(علیه السلام) مى‏باشد حكايت از تدبير سياسى عميق و تشكيلات سازمان يافته بين‏امام و على بن‏يقطين نيز دارد.
على بن‏يقطين جهت كمك مالى به شيعيان و حمايت از آنان‏هر ساله عده‏اى را از طرف خود به حج مى‏فرستاد و به اين بهانه، پولهاى زيادى به‏آنها مى‏پرداخت. مرحوم قمى از قول يونس مى‏نويسد كه در يكى از سالها براى على‏بن‏يقطين 150 حج‏گزار برشمردند و در مواردى كه شيعيان مى‏بايست ماليات بپردازندبه ظاهر از آنها مى‏گرفت ولى در پنهان به آنان مسترد مى‏داشت.

امام و حمايت از قيام شهيد فخ

جلوه ديگر مبارزان امام موسى بن‏جفعر(علیه السلام) راحمايت از قيام شهيد فخ تشكيل مى‏دهد. او حسين بن‏على بن‏حسن المثنى بن‏الحسن‏المجتبى(علیه السلام) است و نام مادرش زينب دختر عبدالله محض است و از آنجا كه در سرزمين‏فخ واقع در يك فرسخى مكه به شهادت رسيد معروف به شهيد «فخ‏» گشت.
روايات بسيارى در فضيلت اين بزرگمرد نقل شده است از آن جمله اينكه پيامبر(ص)به هنگام عبور از سرزمين فخ فرمود: جبرئيل بر من نازل شد و گفت اى محمد مردى‏از خاندان تو در اين سرزمين شهيد خواهد گشت و شهيد با او ثواب دو شهيد راخواهد برد.
و از امام صادق(علیه السلام) نيز نقل شده است كه به هنگام رسيدن به سرزمين فخ‏نمازگزاردند و در پاسخ به سؤال راوى كه آيا اين جزء اعمال حج است فرمود:
نه وليكن در اين سرزمين مردى از خاندان من به همراه عده‏اى شهيد خواهد شد كه‏ارواح ايشان بر اجساد آنان به سوى بهشت پيشى خواهد گرفت.
اين بزرگوار كه از ستم و فشار روحى توسط فرماندار مدينه براى علويين به ستوه‏آمد و دست‏به قيام مسلحانه زد و اين جريان در زمانى بود كه خليفه ستمگربنى‏عباس به نام «هادى‏» حكومت مى‏كرد. قرار شد شبانگاهان قبل از اذان صبح حركت‏آغاز شود. حسين كه رهبرى قيام را عهده‏دار بود به خدمت امام موسى(علیه السلام) رسيد. حضرت‏توصيه‏هايى به اين شرح برايش بيان نمود: انك مقتول فاجد الضراب فان القوم فساق‏يظهرون ايمانا و يضمرون نفاقا و شكا فانالله و انا اليه راجعون: تو شهيد خواهى‏شد ضربه‏ها را نيكو بزن و نهايت تلاش خود را بنما، اين مردم فاسق هستند به ظاهرايمان دارند و در باطن خود نفاق و شك را پنهان مى‏دارند همه ما مملوك خداييم وبه سوى او بازمى‏گرديم. آنچه تاييد و حمايت امام را از اين نهضت‏بيشتر بيان‏مى‏دارد جملاتى است كه حضرت بعد از شهادت حسين رهبر قيام فخ بيان داشته است‏فرمود: به خدا قسم كه حسين در حالى از دنيا رفت كه مسلمان و نيكوكار و روزه‏دارو امركننده به معروف و ناهى از منكر بود در خاندانش همانند نداشت.
هادى خليفه عباسى پس از قيام حسين گفت: والله ما خرج حسين الا عن امره و لااتبع الا محبته لانه صاحب الوصيه فى اهل هذا البيت قتلنى الله ان ابقيت عليه:
به خدا سوگند كه حسين به دستور موسى بن‏جعفر قيام نمود و دنبال نكرد مگر آنچه‏را كه او دوست داشت زيرا او وصى اين خاندان است‏خدا مرا بكشد اگر او را زنده‏نگه دارم. و بالاخره پنجمين جلوه مبارزاتى حضرت امام موسى بن‏جعفر را مى‏توان درزندانهاى طولانى آن بزرگوار ديد كه خود نشانه جاودانه از فرهنگ مبارزاتى آن‏امام همام مى‏باشد و همواره شكوه و عظمت مرزبانان حماسه جاويد را فرا راه‏حق‏جويان قرار مى‏دهد و لازم است كه در نوشتارى مستقل مورد بحث قرار گيرد. دراينجا جملاتى از زيارتنامه حضرت را يادآور مى‏شويم كه مى‏فرمايد:
السلام على المعذب فى قعر السجون و ظلم المطامير ذى الساق المرضوض: سلام و درودالهى بر موسى بن‏جعفر آنكه گرفتار شكنجه زندانهاى تاريك بود و با پاهايى مجروح‏از اين جهان رخت‏بربست.
منبع: ماهنامه كوثر